کد قالب کد:
: منوي اصلي :
بازديدهاي امروز: 30 بازديد
بازديدهاي ديروز: 15 بازديد
مجموع بازديدها: 149314 بازديد
صفحه اصلي
پست الكترونيك
پارسي بلاگ
درباره من
: درباره خودم :
: پيوندهاي روزانه :
: لوگوي وبلاگ :
: لينك دوستان من :
پر پرواز
%% ***-%%-[عشاق((عکس.مطلب.شعرو...)) -%%***%%
آقاشیر
COMPUTER&NETWORK
همسفر عشق
Ghasedak
: لوگوي دوستان من :
: فهرست موضوعي يادداشت ها :
احسان رضوانی . باران . چتر . خبر داغ . دکتر بدیعی . دکتر نقیب زاده . رشته محبت . سوء قصد . عکس .
: آرشيو يادداشت ها :
پاییز 1387
تابستان 1387
بهار 1387
: موضوعات وبلاگ :
: موسيقي وبلاگ :
نامه های فهیمه -معرفی کتاب نامه های فهیمه
فهیمه .
فهیمه باباییان پور, از زنان نمونه است که در تقوا, حجاب , احسان , خدمت و شجاعت , شهره خاص و عام اند.
چـهـارده سـال از عـمر او مى گذشت که بدر انقلاب اسلامى در ایران کامل شد و فهیمه با حضور جدى در صحنه هاى خون و قیام ,همه هستى خود راوقف خدمت به نهضت امام خمینى (ره ) کرد.
پس از پیروزى انقلاب و در روزهاى آغازین جنگ تحمیلى , وى همچنان به نهضت مى اندیشید, تا این که در آبان ماه سال شصت , به درخواست ازدواج غلامرضا صادق زاده ـکسى که جز او, دیگرى را یـاراى هـمـراهى با خود نمى دیدـ پاسخ مثبت داد و به یقین راهى را برگزید و محبت کسى رادر قلبش جاى داد که او را تا هدف انسان کامل شدن همراهى مى کرد.
او یـک روز قـبل از خواستگاریش , در عالم رویا دیده بود که غلامرضا در انبوهى از مین به شهادت مى رسد و این انتخاب , بریدن از دنیا ووصل به خدا شدن را براى او تداعى مى کند.
در روز سـیـزدهم آبان , روز دانش آموز, صیغه عقد محرمیت جارى شد و غلامرضا در روز 24 آبان راهى جبهه شد و در میدان رزم ـدر واحدتخریب ـ به دنبال راهى مى جست تا با بدنى پاره , بر جان فهیمه استقامت به پا کند.
فهیمه نیز, لحظه به لحظه به ترغیب و هدایت معلمى نشسته بود که خود, شاگردش بود.
اولین نامه اى که از غلامرضا به دست همسرش رسید, متن وصیت نامه او بود.
فهیمه در جوابش نگاشت : وصیت نامه ات را در نامه بعد کامل کن !.
هـرگـاه کـه غـلامـرضـا از جـبـهه به خانه مى آمد, فهیمه از او مى خواست تا خاطرات خود را از میدان هاى مین دشمن و چگونگى شهادت دوستانش ,براى او بازگو کند.
غـلامـرضـا مـى گـفـت و شاگرد درس حقیقت و ایثار, مى گرفت و شبانگاه در معراج عبادت , الهام گرفته از آن حقایق , اشک معرفت مى ریخت .
پـس از عملیات فتح المبین که غلامرضا از جبهه برگشت , فهیمه به اتفاق وى , براى جارى کردن خـطـبـه عقد, راهى به جماران جستند و آن گاه که حضرت امام (ره ) از فهیمه درخواست وکالت کردند, گفت : جواب من مشروط است !.
اطرافیان با تعجب پرسیدند: چه شرطى ؟.
فهیمه به امام (ره ) گفت : به شرط دعاى شما براى شهادت هردوى ما در این دنیا و قبول شفاعت ما در آخرت !.
پس از جارى شدن خطبه عقد, فهیمه و غلامرضا براى زیارت قبور شهدا, به بهشت زهرا رفتند و با شهیدان پیمانى ناگسستنى بستند.
دیـگـربار غلامرضا به جبهه رفت و در بیت المقدس حماسه آفرید و مجددا پس از فتح خرمشهر به تهران برگشت .
فـهـیمه باز در عالم رویا دیده بود که غلامرضا شهید مى شود, از این رو, به یقین مى دانست که این سـفـر, آخـریـن سـفـر اوسـت , لـذا بـه مادرش مى گوید:خوب به غلامرضا نگاه کن که دیگر او را نخواهى دید!.
و شـایـد در هـمان سفر بود که پس از حضور در جمکران و به درخواست غلامرضا, فهیمه با دعا و تضرع از خداوند مى خواهد که همسرش شهیدشود.
در روز ششم تیرماه سال 1361 غلامرضا عروجى عاشقانه داشت .
فهیمه با لباسى سفید, بر جسد پاره پاره شوهرش حضور یافت , دسته گل روز ازدواجش را به دست گـرفـت و بـا صلابتى تمام , پیشاپیش جمعیت تشییع کننده به راه افتاد و فریاد برآورد: اى همسر شهیدم , راهت ادامه دارد!.
و نیز با صدایى رسا گفت : رضا برضائک ب و پس از آن فهیمه , پیام رسان خون غلامرضا شد.
در شهر و روستا, در مسجد و منزل , در بهشت زهرا و بخصوص در میان خانواده شهدا, بر آن راهى گام نهاد که با غلامرضا پیمان بسته بود.
پس از چندى , وى به سفارش غلامرضا, ازدواج مجدد کرد و زندگى مشترکى را با برادرشوهرش , علیرضا آغازکرد.
عـلـیرضا که طلبه بود, از کلاس معرفت فهیمه درس ها گرفت و فهیمه نیز با حمایت علیرضا, با تـدریـس در مـدارس رفاه , بهار آزادى و روشنگر وهمچنین پیش قدم شدن در امر کمک رسانى به جبهه ها, تحولى در دانش آموزان ایجادکرد.
بیش از دو روز از ازدواج آنها نگذشته بود که علیرضا عازم میدان جنگ شد.
پس از بازگشت علیرضا از جبهه , زندگى فهیمه سروسامانى گرفت .
تولد فرزندشان , غلامرضا نیز کانون زندگیشان را گرم تر کرد.
ولى دنیا هرگز نتوانست فهیمه را بفریبد.
در سـال 64 که جبهه ها به نیروى جدید نیازداشت , به همسر دومش گفت : من خجالت مى کشم که این همه در جبهه هستند و تو این جایى و جنگ نیاز به نیرو دارد!.
, فرداى همان روز علیرضا عازم جبهه شد.
هـر وقـت کـه عـلـیـرضـا بـه مـرخصى مى آمد و باز مى خواست به میدان نبرد بازگردد, فهیمه پـوتـیـن هـایش را واکس مى زد, وسایلش را آماده مى کرد وعزیزش را براى رفتن به وادى خون و آتش , بدرقه مى کرد.
فهیمه , مدتى به قم آمد تا در کنار همسرش , از دریاى معارف اسلامى بهره جوید.
امـا دیرى نپایید که دست قضاى الهى او را از عرصه تنگ زمان و مکان رهایى بخشید و فهیمه در روز 27 فـروردیـن مـاه سـال 67, پس از طوافى پروانه وار بر گرد حرم حضرت معصومه ى , در اثر سانحه اى دلخراش , عاشقانه به دیدار پروردگارش شتافت
منبع زنان نمونه
http://www.ahl-ul-bait.org/.
نامههای فهیمه مجموعه نامههایی از زنی وارسته و صاحب فضل است که دریایی از معارف دینی و اجتماعی است که به همسرش در جبهه نوشته است
نوشته شده توسط : هیام سعیدی