کد قالب کد: الهی دلم شکسته .... - ترنم بارونی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 الهی دلم شکسته .... - ترنم بارونی

 

الهی دلم شکسته ....

سه شنبه 87 شهریور 26 ساعت 12:39 عصر

الهی دلم شکسته ، خسته و ناتوانم و دست بسته ، آیینه وجودم زنگار گرفته ، به قفس دلتنگی گرفتار و ذرات وجودم به انتظار ، به درد غربت مبتلا و از پرده ی غیبت در بلا . خدای من چراغ عمرم رو به خاموشی است ، خدایا هق هق گریه ها و ناله را شکایت به که برم که کسی جز تو توان رسیدگی نیست . چشمهایم چقدر تنهاست و دستهایم طراوت گلها را فراموش کرده است و هیچکس به جز تو و خوبیهایت مرا به ملکوت نزدیک نمیکند.

یا مولا یا بن الحسن یوسف زهرا کجایی                                       باز آ...که بر درد دل بشکسته نوایی

میخانه دگر جای من بی سر و پا نیست                                        بگذاار تا به پشت در میخانه بمیرم

اکنون وقت آن نرسیده است که بیایی و ما را از اسارت تن در آوری و رو به درکاه تو آوریم و سرباز و نوکر تو شویم ، یا مولا

ای امام عصر بیا...زودتر بیا...ای غایب زمان سالهاست که در انتظار صدای آشنای قدمهایت از چشمهایمان اشک ریزه هایی به استقبالت می فرستیم . آقا سالهاست که چشم به در دوختیم اما انگار قفلهای زنگ زده به هم گره خوردند . و درد دلهایمان روی  هم انباشته شده است .

نباشد روزی بیایی که جان در قفس تن نباشد و صدها قرن از مرگم گذشته باشد.

مولا ، مولا ، مولایم

کاش خاک بودم در زیر پای تو ، کاش ذره بودم تا در امتداد نگاهت قرار میگرفتم . ای کاش میدانستم که در کدام سرزمینی تا با مژگان چشمانم جستوجیت میکردم . مولای من چه سخت است بر من که دیگران را ببینم و تو را نبینم ، صدای دیگران را بشنوم و از شنیدن آوای شیرین تو محروم بمانم .

جانم فدای تو یا بن الحسن

آقا بیا ، از کوچه های ساکت ما هم عبور کن و آوازهای زخمی ما را مرور کن . ببین چه بر سر این قوم آمده است ، ما را از این سکوت نفس گیر دور کن .

حتی دعای ندبه که هر جمعه به امید آنکه روز ظهور توست دوای دل تنگمان نشد . حتی رکوع و سجودمان در نمازی که به نام توست باعث آرامش قلبهایمان نشد .

مولا ، میدانم عمرم ف جوانیم را در غفلت و نادانی تباه کردم ، میدانم غرق تجملات و مادیات شدم . هر چه ادعا کردم و از تو دم زدم و تو را صدا کردم ، صدایی نشنیدم .

آیا بلند تر از صدای ما صدایی است ، چگونه فریاد بزنیم وقتی کسی فریادمان را در این زمین خاکی نمیفهمد . اما نه...کسی هست که چشمانمان را از تنهایی در بیاورد و قلبهایمان را به تپیدن امیدوار کند و سجده هایمان را در نماز قوت بخشد .

اما ما منتظرانیم ، منتظرانی بی صبر ، منتظرانی که قلبهایمان از دیدن این همه گناه فرسوده شده است .

بیا و لحظه های پر سکوتمان را با باران مهرت خیس کن . بیا و به همه بفهمان که ما عطر گل نرگس را بهتر از هر کس میشناسیم . بیا که قلبهایمان را در مقابل قدمهایت قربانی کنیم .

راستی که اگر او بیاید زندگی در این دنیا چقدر دوست داشتنی میشود . مگر نه ای امام غایب ، ای بهترین صدا ، ای زیباترین دیدنی ، ای عزیزترین.....پس بیا ، بیا ، بیا......


نوشته شده توسط : هیام سعیدی

نظرات دیگران [ نظر]